شهيد هاشمي نژاد در آئينه خاطرات همسر


 





 
رابطه اش با همسر و فرزندانش رابطه اي بود كه خدايش از او انتظار داشت. او همسر بي نظيري بود و از ابتداي زندگي به من گفته بود كه مرز بين و تو خداست و خدا در زندگي ما حاكم است و من تا زماني از اين زندگي راضي ام كه خدا راضي باشد. اين قيد، زماني زندگي را سخت مي كند كه همدي و همفكري بين زن و شوهري نباشد.
او هيچ وقت اعتراض نمي كرد كه فرضا چرا غذا درست نكردي يا چرا فلان غذا را نپختي و هر وقت كه من به دلايلي نمي توانستم غذا بپزم، خودش مي رفت آشپزخانه و تخم مرغي درست مي كرد و با هم مي خورديم.
ايشان در غذا دادن به بچه ها پيشقدم بود و هر وقت فرصت داشت، با بچه ها بازي و آنها را سرگرم مي كرد. او هيچ گاه از كمك كردن به من در خانه دريغ نمي كرد. علاقه اش به زن و فرزندانش خيلي زياد بود، ولي اين علاقه در گروه علاقه به خدا بود و باعث نشد كه فعاليت هاي عظيم اجتماعي اش را كم كند و در كنار ما بماند. اين علاقه ها حتي باعث نمي شد كه به علت خطر جدي كه هر لحظه در كمينش بود، در بين مردم ظاهر نشود يا كلاس هاي درسش را تعطيل كند.

به هنگام شهادتش، لحظات سختي بر ما گذشت. بس مشكل است كه فرزند خردسالي از مادري، پدرش را بخواهد و مادر نتواند به او جوابي بدهد. فرزندان كوچكي كه مفهوم شهادت را هنوز درك نمي كردند. در چنين شرايطي به خاطر بچه ها بايد خونسردي ام را حفظ مي كردم و بر اوضاع مسلط مي بودم. مشكلات زياد بودند، اما الحمدالله با كمك خدا توانسته ام تا حدود زيادي آثار سوء اين فقدان را در بچه ها از بين ببرم و الان بچه مي دانند كه پدرشان پيش خدا رفته و در بهشت است و ديگر بر نمي گردد و با توجه به اين كه بهشت را جاي خوبي مي دانند، فكر مي كنم كه ناراحتي آنان كم تر باشد.
بالاترين وظيفه من تربيت فرزنداني مسلمان و مقاوم است كه ان شاءالله و به لطف خدا در آينده نقش مؤثرتري از پدر را ايفا كنند. (اينجانب، نويسنده كتاب و برادر شهيد زماني كه با همسر و فرزندانش در حيات شهيد در قم به محضر امام (ره) رسيديم، همسر شهيد به امام عرض كردند آقا براي بچه هاي من دعا كنيد. امام فرمودند: «ان شاءالله مثل پدرشان شوند». همسر شهيد عرض كردند «بهتر از پدرشان» كه امام با لبخندي زيبا فرمودند: «كي بخيل است؟ بهتر از پدرشان بشوند.«) زندگي ما از كيفيت بالايي برخوردار نبود. گاهي من اعتراض مي كردم كه لااقل روزهاي جمعه را در خانه پيش بچه ها بمانيد. چرا براي سخنراني به اطراف خراسان مي رويد؟ به من مي گفتند: «اگر با اين همه نياز كه به ماها هست من نروم، شما حاضريد در روز قيامت اين نرفتن هاي مرا جوابگو باشيد؟» طبعا من حرفي براي گفتن نداشتم، زيرا اگر او احساس مسئوليت الهي مي كرد، مي بايست بيش از توان يك فرد كار كند. گاهي مدت ها ي گذشت كه خواب او از چند ساعت در شب تجاوز نمي كرد و شديدا خسته مي شد، اما اگر واقعا با تمام ميل مي بايست آن كارها را انجام دهد، چگونه مي توانستم راه را بر او سد كنم و در قيامت جوابگو باشم؟ اين براي من درس بزرگي بود.
امروز هم در فرهنگ اسلامي خود آموخته ايم كه مقدس ترين قطره در پيشگاه خداوند، خون شهيدان است و برتر از شهادت چيزي نيست. خداوند در شهادت را فقط به روي اولياي خاص خود مي گشايد. اگر چنين است، پس چرا ما از شهادت كه در مكتبمان يك فضيلت و درجه است، استقبال نكنيم؟ اگر مرگ بهتر از شهادت بود، حسين بن علي(عليه السلام) سزاوارتر بود كه بدان دست يابد؛ بنابراين ما اين شهادت ها را عامل سرافرازي در اين دنيا و آخرت مي شماريم.
اين شهادت ها و اين خون هاي مقدس، شعله هاي خشم و كينه را نسبت به دشمن در دل ما برافروخته تر و دل هايمان را مستحكم تر و دست هايمان را به هم فشرده تر و پيوندمان را تنگ تر مي كند و ما را به انقلاب علاقه مندتر و در صحنه اجتماع فعال تر مي سازد.
نكته ديگري كه بايد عرض كنم اينكه علاقه شهيد به امام بي اندازه بود تا حدي كه هر وقت امام را در صفحه تلويزيون مي ديد كه صحبت مي كنند، اظهار مي كرد كه الحمدالله قيافه امام شاد است، الحمدالله صداي امام خوب است. مردم اين شهيد را يكي از بارزترين ياران امام مي شناختند. او هرگز از افشاي خط هاي انحرافي در برابر امام كوتاهي نمي كرد. بسيار مهربان و خوش برخورد و با وفا و زندگي ما سرشار از محبت بود. قطعا اگر نگويم كه او بي نظير بود، به جرئت مي توان گفت كم نظير بود. خدايش رحمت كند.

پي‌نوشت‌ها:
 

* به نقل از: فريادگر عرصه شهادت، سيد احمد هاشمي نژاد، سازمان تبليغات اسلامي، 1375
 

منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره35